واکاوی رابطه میان نفاق و تکفیر
چکیده:
این مقاله با توجه به این واقعیت که تکفیر و نابردباری مذهبی، همیشه یا اغلب به نوعی نفاق و دورویی در بعد شخصی و اجتماعی دامن میزند، (1) از نکوهیده بودن پدیده نفاق در منابع دینی به طریق انّی نتیجه میگیرد که تکفیر و نابردباری دینی و مذهبی، بسیار نکوهیده است. مقاله، با تمرکز بر وجوه فرهنگی و فکری رویکرد تکفیری نشان میدهد که تکفیر چگونه به نفاق در حوزه ایمان و حتی معرفت و سلوک علمی میانجامد و اخلاق را از یک سو و شکوفایی معرفت دینی را از سویی دیگر تباه میسازد. مقاله، تأکید مبالغه آمیز اندیشههای تکفیری بر عنصر عمل و نقش آن در نفی جنبههای باطنی و معنوی دین را یادآور میشود و در پایان، رهیافتهایی برای رویارویی با این جنبههای منفی پدیده تکفیر پیشنهاد میدهد.درآمد
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت فرمود برای ایجاد هم بستگی در مدینه متنوع آن روز، پیمان نامهای را با توافق گروهها و قبایل مختلف تدوین و تصویب فرمود که از جمله در آن آمده بود:یهودیان بر دین خود و مسلمانان بر دین خود خواهند بود... یهودیان مخارج مربوط به خود را میپردازند و مسلمانان نیز مخارج خود را. میان اهل این پیمان نامه [از جمله مسلمانان و یهود] خیرخواهی و نصیحت و نیکی حاکم خواهد بود، نه گناه و تعدی. (2)
در آن روزگار، مدارا و بردباری مذهبی و غیرمذهبی اگر هــم در میان فرزانگان و نخبگان به طور ضعیف مطرح بود، ارزش مسلط زمانه نبود. اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای بنیان گذاری مدنیّتِ اسلامی از مدارا و تحمل دیگران شروع کرد. تفاوتی نمیکند که مقصود از این یهودیان همه یا چند قبیله یهودی باشند که در اطراف مدینه ساکن بودند یا فرزندان انصار که احیاناً دین یهود را اختیار میکردند. (3) مقصود از این یهودیان هر که باشد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روح مدارا را به امت خویش آموزش دادهاند. امروزه اما در دورانی که مدارا به گفتمان مسلط زمانه تبدیل شده است، برخی به نام همین پیامبر بر طبل تکفیر و نابردباری در درون خود امت میکوبند و چهره اسلام و شریعت پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) را خشن و نابردبار نشان میدهند.
شواهد نشان میدهد که برخی دستهای ناپاک خارج از جهان اسلام به این پدیده دامن میزنند و از جنبههای گوناگون آن را پشتیبانی میکنند. با این حال از وجه فکری و فرهنگی این پدیده زیان بار غفلت نباید کرد. نقش جهل، کوته بینی و سادگی برخی مسلمانان در پر و بال گرفتن این جنبش در برخی از کشورهای اسلامی کم نیست. پس، شناخت زمینههای فکری و اعتقادی که تکفیر را در دامان خود میپرورَد یک ضرروت است. به ویژه این که مطالعات تبارشناختی از پیشینه تکفیر نشان میدهد که این پدیده، پیوسته بیش یا کم به گونهای در خانواده بزرگ اسلام و جود داشته است. (4) هرچند ظاهراً پدیده تکفیر در شیب تند ابتذال است.
تبار تکفیریانه امروز در ترسیم اندیشههای خود، به ظاهر، حساب و کتاب و دستگاهی داشتند. گروههایی از اباضیه برای نمونه با پذیرفتن مفهوم کفرِ نعمت، یعنی کفری که نتیجه انکار نعمت است، آن را از کفری که نتیجه انکار ربوبیت است، جدا میکردند. (5) تکفیریان امروز اما آن قدر کم حوصلهاند که هر مسلمانی را که با آنان اندک تفاوت فکری و عملی داشته باشد با حربه تکفیر مینوارند.
از ویژگیهای برجسته رویکرد تکفیری، نابردباری در برابر عقیده مخالف با خود و تلاش برای تحمیلی عقیده با تکیه بر اهرم تکفیر و در واقع به کارگیری زور و تحمیل عقیده است. این رویکرد به سهم خود در نهادینه کردن ظاهرگرایی و نفاق در جامعه بسی مؤثر است. از دیرباز بسیاری از اندیشورانی که به بردباری و نابردباری مذهبی پرداختهاند به رابطه معنادار نابردباری و تلاش برای تحمیل عقیده از یک سو و گسترش نفاق و دو رویایی از سوی دیگر توجه کردهاند. اعلامیه اصول مدارا، مصوب 16 نوامبر 1995م. یونسکو نیز یادآور شده است که نا بردباری مذهبی و تحمیل عقیده سبب میشود تا افراد نتوانند خود را چنان که هستند نشان دهند. نابردباری مذهبی، نفاق را هم در لایههای شخصیتی فرد و هم به لحاظ اجتماعی نهادینه میسازد. از چشمانداز دینی نیز نسبت مستقیم و معناداری میان نابردباری دینی و مذهبی و تحمیل عقیده و تکفیر از یک سو و دوری از گوهر ایمان و اعتقاد درونی و مؤمنانه از سوی دیگر وجود دارد.
این مقاله با واکاوی این موضوع، نخست به نقش فضاهای تکفیری بر گسترش ظاهرگرایی در دین داری میپردازد. (بخش اول) آن گاه از تأثیر تکفیر بر نفاق در دو قلمرو ایمان دینی و معرفت دینی سخن میگوید (بخش دوم)؛ و در ادامه برای برون رفت از این جنبه از کارکرد منفی پدیده تکفیر راهکارهایی را پیشنهاد مینماید
1. تکفیر، ظاهرگرایی و معنویت ستیزی
زیان رویکرد تکفیری به دین، بر خلاف آنچه گاه تصور میشود، به گسترش خشونتهای فیزیکی در میان مسلمانان یا در رابطه مسلمانان با پیروان دیگر آیینها و ادیان محدود نمیشود، بلکه نگاه تکفیری، نخست بن مایههای معنوی و درونی درخت پاک دین را ضعیف و حتی نابود میسازد و به دین داریِ قشری و ظاهرگرا دامن میزند. راستی چه رابطهای میان رویکرد تکفیری و ظاهرگرایی وجود دارد؟کسانی که دل و زبان به تکفیر دیگران میآلایند در خوش بینانه ترین حالت، بندگان خداوند هستند؛ انسانهایی که مثل همه آدمها به درون و اسرار نهان و احیاناً نیتها و انگیزهای متعالی، انسانی و الهى افراد دست رسی ندارند. آنها معمولاً میخواهند برمبنای برخی ویژگیها و نمودهای رفتاریِ ظاهری درباره ایمان یا کفر مردم حکم کنند. به طو طبیعی برای رهایی از شرِّ کافر قلمداد شدن، افراد حتی آنها که در درون، اعتقادی به مبانی دینی ندارند میکوشند تا ظواهر مذهبی را رعایت کنند؛ جایی که جان سالم به در بردن از برچسبِ تکفیر در گرو ظاهر مداری است، بازار ظاهرگرایی رونق پیدا میکند و معنویت و ارزشهای اخلاقی از مدار توجیه خارج میشود. تسلط چنین رویکردی به معنای مرگ درون گرایی و ارزشها و فضیلتهای ذاتی و درونی است.
کسانی ممکن است به اشتباه بپندارند که اتفاقاً اسلام به حفظ ظواهر مذهبی بسی اهمیت میدهند؛ برای نمونه در اسلام بر تستّر و پرده پوشی گناه تأکید شده است؛ (6) یا این که بر نهی از منکراتی که آشکارا صورت میگیرد اصرار بیشتری شده است. (7) پس اصرار بر ظاهرگرایی اتفاقاً به سلامت ظاهری جامعه میانجامد؛ امری که به نوبه خود میتواند حتی زمینه ساز پرداختن به جنبههای درونی، باطنی و معنوی دین نیز بشود.
صاحبان این دیدگاه فراموش میکنند که تأکید آموزههای اسلامی بر تستّر نه به معنای طرف داری از ظاهر گرایی که برای رسیدن به جامعهای واقعاً اخلاقی است. اگر در اسلام بر پرده پوشیِ پارهای از منافیات عفت تأکید میشود برای پیش گیری از زدودن قبح اخلاقی پارهای از اعمال و در نهایت رسیدن به جامعهای عفیف و اخلاقی است. اگر بر نهی از منکرِ آشکار و عمومی تأکید شده و از نقض حریم خصوصی افراد به بهانه امر به معروف و نهی از منکر نهی شده به دلیل آن است که نهی از منکر در این حوزه در عمل به لحاظ اخلاقی سازنده نیست. متون دینی که بر ارتکاب آشکارِ گناه سخت میگیرند را هرگز نباید به دفاع از ظاهرگرایی و تأیید مبالغه آمیز ظواهر تفسیر و تعبیر کرد.
انبوهی از متون دینی به ویژه آیات متعددی از قرآن مجید، نه تنها پروژه اسلام که پروژه ادیان ابراهیمی را برنامهای برای دستیابی انسان به گوهر تزکیه و آراستگی اخلاقی درونی معرفی میکند. (8) به گفته علامه طباطبائی، راز انحطاط و سقوط مسلمانان، اکتفا به جسم و کالبد احکام و روی گردانی از روح و باطن آنهاست. (9) شیعه و سنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردهاند که: «من برای تکمیل مکارم و فضایل اخلاقی مبعوت شده ام»، (10) شریعت با همه ارج و اهمیتی که دارد، معبر ورود به اخلاق و ساخت جامعهای اخلاقی است. تکفیریان با تکیه زدن بر مسند داوری الهی و حکم درباره ایمان و کفر افراد صرفاً با تکیه بر ظواهر، در عمل اخلاق و فضیلتهای درونی و باطنی را بی ارج و کم اهمیت مینمایند و دین را به رعایت ظواهری چند فرو میکاهند.
در دستگاه فکر تکفیری آن اندازه که به کالبد و جسد عمل اهمیت داده میشود به روح، نیت و انگیزه عمل ارج نهاده نمیشود. هم از این برخی رویکردهای ظاهر گرا معتقدند اگر کسی فعلی را به جای آورد که خداوند متعال بدان امر کرده است، حتی اگر آن فعل را برای خدای به جای نیاورد، باز عملش مورد قبول است. (11)
به طور کلی در اندیشههای تکفیری و خارجی گری، عمل نقش مهمی دارد. (12) به نظر اباضیه مقومات سه گانه ایمان عبارت است از: اعتقاد به قلب، اقرار به زبان و عمل به ارکان و جوارح. به نظر آنان ایمان با عمل صحت میپذیرد و عمل، برهانی است بر صدق اعتقاد و صدق لسان. (13) برعکس در کلام شیعی اصرار شده است که ایمان از جنس تصدیق قلبی خداوند و هر جیزی است که معرفت آن واجب باشد. (14)
از چشمانداز اجتماعی این رویکرد دقیقاً به معنای نشان دادن ناتوانی اسلام در پاسخ گویی به نیاز بشریت معاصر است. در جهان فردیت زده و مادی ما چشمها به پیامهای معنوی ادیان دوخته شده است. در هم آورد و کارزار معنویت جویی، تکفیریان دقیقاً اسلام را بی توجه به عالم درون و نیازهای ژرف انسان به تعالی اخلاقی بر معنوی نشان میدهند و بر ظاهر و بیرون تأکید میکنند. روى دیگر این سکه البته میتواند اباحی گری و نفی ارزش و اهمیت عمل در تبیین ایمان و تعیین مؤمن باشد. این وادی نیز انحراف و تباهی است؛ عمل به فرمانهای الهی بسیار ارجمند و تعیین کننده است. مشکل این است که تکفیریان، چندان بر اعمال جوارحی و نقش آن در ایمان و کفر تأکید میورزند که آن را به کارخانه کافرسازی تبدیل میکنند. باید در این میان به راهی رفت و ضمن حفظ ارزش و اهمیت عمل، همه چیز را به اعمال جوارحی فرونکاهیم.
2. تکفیر و گسترش نفاق
رویکردهای تکفیری به دین، نفاق و دورویی را در دو حوزه ایمان و معرفت و شناخت دینی گسترش میدهند. این مسئله رادر دو بند جداگانه بی میگیریم.2-1. تکفیر و نفاق اعتقادی
برایر موازین دینی، ورود به جامعه اسلامی و عضوی از اعضای آن شدن معمولاً آسان است. مسلمانان کسی را که شهادتین میگوید عضوی از اعضای امت اسلامی میدانند. برابر نگاه رایج در فقه، دریافت انگ کفر و خروج از دین، هزینه بسیار سنگینی دارد. عقلاً میتوان پذیرفت که اسلام برای بقای عضویت افراد در جامعه اسلامی شرایطی قائل باشد. نیز عقلاً- جدا از نصوص مربوط به ارتداد و قطع نظر از تفسیر رایج از آنها- میتوان پذیرفت که تحت شرایطی کسی بی آن که با کیفر بزرگی مواجه شود در صورتی که قصد آسیب زدن به جامعه اسلامی و مبارزه با آن را نداشته باشد، به طور اختیاری از عضویت در این جامعه محروم شود. اما نمیتوان پذیرفت دینی که بنا بر فرض در گوهر ذاتش معنویت گرا و اخلاقی است، اصرار داشته باشد تا افراد را با ارعاب و تهدید و با سلاح رعب آور تکفیر به عنوان یکی از اعضای خود باقی نگه دارد. این دقیقاً به معنای نفاق و ترویج دین داری مبتنی بر هراس است. همه آیاتی که نفاق و دو رویی و دوگانگی میان اعتقاد و عمل را نکوهش میکنند، این گونه دین ورزی را هم نفی کنند. جوهر نفاق، ناسازواری میان قلب و تظاهرات بیرونی مانند گفتار است. قرآن میفرماید: «منافقان به زبان چیزی را میگویند که در دل بدان اعتقاد ندارند.» (15) تفاوتی نمیکند که منشأ و انگیزه این دوگانگی مانند مورد این آیه، ترس از جنگ و کشته شدن باشد یا رسیدن به نفعی دنیوی و مادی. به طور کلی، قرآن مجید برای اظهار ایمانِ برخاسته از ترس و هراس ارزشی قائل نمیشود. قرآن در شرح حال گروهی از اقوام و ملل گذشته میفرماید:آنها زمانی که عذاب ما را دیدند گفتند: ما به خداوند یکتا ایمان آوردیم و به آنچه پیشترشریک خداوند قرار میدادیم کافر شدیم. ایمان با دیدن عذاب الهی نفعی برای آنها نخواهد داشت.... (16)
به نظر علامه طباطبائی راز بی فایدگی این ایمان آن است که با اختیار انتخاب نشده است. (17) ایمان از سر اجبار پذیرفته نمیشود، (18) بلکه ایمان نامیدنِ چنین حالتی چه بسا مجازی و از سر مسامحه است. ایمان، کنشی فردی و انتخاب گرانه است.
روى آوردن به اسلام نه در قالب انتخابی آگاهانه و گزینشِ برنامهای برای زندگی بلکه از سر بیم و هراس، حس ضعف نفس و حقارت را در درون فرد نهادینه میکند و او را به سوی دوگانگی و نفاق هرچه بیشتر سوق میدهد. رسالت دین، هرگز نهادینه کردن ترس و دورویی در جان و روان آدمیان نیست؛ برعکس، ذاتِ مقدس پروردگار، کانون رهایی بخشی از ترس است. (19) دین، سرچشمه و بنیاد استوای برای اعتقاد به نفس و خودباوری است. چنین پدیدهای نمیتواند به منبع تزریق بیم و هراس به دل انسان تبدیل شود.
طُرفه این که خوارج و اباضیه که در دستگاه فکری خود، دست مایههای تکفیری قابل ملاحظهای دارند اغلب بر نکوهش نفاق تأکید کردهاند. آنها نفاق را با شرک و کفر هم سنگ قلمداد کردهاند. آنان مرتکب کبیره را هر گاه بر گناه خود مصرّ باشد منافقی کافر (البته به کفر نعمت، نه کفر شرک) و جاودان در آتش دانستهاند. (20) آنان اما از این نکته بدیهی غفلت کردهاند که ایناندازه تأکید بر نقش اعمال جوارحی در ایمان و کفر، خود ستیز با درون گرایی و نفاق پرور است.
بدین سان، ارزشی را که در دستگاه فکر اسلامی به عنصر حقیقت جویی وحقیقت گستری داده شده هرگز نمیتوان در راستای تحمیل فکر درست از طریق تهدید، ارعاب و به ویژه حربه تکفیر پی گیری کرد؛ چه آنها عموماً مستلزم رشد نوعی دورویی و نفاقاند. این به معنای آن است که تلاش برای دامن زدن به حقیقت و بسط آن یا دعوت به خیر و اسلام، تنها در چارچوب مبادله اطلاعات (گفت و گو) و مبادلهی استدلال (گفتمان) برای دریافت حقیقت امکان پذیر است. لازمه بدیهی این رویکرد، پرهیز از عقیده در قالب تکفیر و جز آن است.
2-2. تکفیر و رواج دوگانگی معرفتی
رویکرد تکفیری، افزون بر گسترش نفاق در قلمرو ایمان دینی، به نوعی دوگانگی علمی در امت اسلامی و حتی عالمان و اندیشمندان اسلامی هم دامن میزند. خداوند متعال به اقتضای این که فیّاض علی الاطلاق است، هر روز بلکه هر لحظه، باب جدیدتر و عمیقی تری از فهم دین را نه تنها به روى عالمان و دانش وران که به روی همه حق جویان و حقیقت طلبان میگشاید. این به معنای تغییر و تحول در ذات دین با گذشت زمان نیست؛ بلکه فهم از آن، متناسب با پیشرفت درک بشر ژرفترعمیقترمیشود. این تکامل و تعالی به حوزه خاصی از معارف اسلامی محدود نیست ؟ مثلاً گسترش ابعاد دانش زبان شناسی و قواعد تفسیر متن و توسعه راههای دریافت مقصودِ جدیِ و نهایِ گویندهی متن، از جمله متون مقدس، یه قرآن پژوهان، فیلسوفان، متکلمان فقیهان کمک میکند تا به دریافتها و رهیافتهای جدیدی از دین نایل شوند. پویایی اسلام و حفظ خاصیت پاسخ گویی به مسائل عصری در سایه همین درکهای جدید تضمین میشود و استمرار مییابد.اندیشههای تکفیری، با برافراشتن شمشیر تکفیر و بدعت سر عالمان و متفکران امت اسلام و حتی عرف عقلانی جامعه اسلامی، به رواج نوعی دوگانگی علمی در ساحت اندیشه نیز دامن میزنند. این تفکر در جهان اسلام رشتهای دراز دارد. ابو محمد نهذی (از بزرگان طبقه سوم اباضیه) میگوید: «مؤمنانی که عقاید و راههای تازه بیاورند، کافر میشوند. آنها نه مؤمنند و نه مشرک». (21) زمانی که هر تفکر جدیدی با برچسبِ بدعت و خروج از دین رو به رو میشود، اندیشوران مسلمان از طرح صریح و روشن نظریات خود میپرهیزند. چه افکار و اندیشههای نابی که در طول تاریخ اسلام زیر فشار تکفیریان دفن شدهاند و هیچ گاه فرصت ظهور و بروز نیافتهاند. چه افکار بکری که همچون جنینهای سقط شده که هیچ گاه فرصت تولد نیافتهاند؛ یا همانند غنچههای بستهای که هیچ گاه در سوز بادهای تکفیر، باز نشده و شمیم خوش نپراکندهاند. از این همه بالاتر، زیر فشار جوّ تکفیر، بوستان اندیشه به سختی گلی میپرورد و دختر فکر بکر به ندرت به بار مینشیند. چه اندیشههای تازهای که در نبود فضای تکفیری میتوانستند طرح شوند و در بوته نقد و کاوش و گفت و گوی علمی قرار گیرند و بی نقص یا کم نقصترو پرثمر شوند، اما خام و ناپخته مطرح شدند و میشوند و دردسر آفریدند و میآفرینند. چه بسیار اندیشههای دین شناسانهای که زیر فشار رویکردهای تکفیری به ایما و اشاره و اختصار تمام بیان شدهاند؛ تا گوینده و نویسنده بتواند از تیغ تکفیر سالم برهد. این افکار بعدها به دلیل ابهام و اجمال و تلاش برای تفسیر آنها توسط پسینیان، منشأ اتلاف چه نیروها و توانهای ارزشمندی که نشدهاند و چه تفسیر و تعبیرهای گوناگون و متناقضی که در پی نداشتهاند.
از این همه بدتر، دوگانگی است که دانشوران مسلمان گاه باید عمری با آن زندگی کنند. سودا و عقیده دیگری در سر داشتن اما از بیم تکفیر به گونهای دیگر سلوک کردن، زحمت و رنج عالمانِ بسیاری بوده و هست. کم نبوده و نیستند عالمان و اندیشمندانی که ناخواستهاند به جرم طرح دیدگاهی نو مانند برخی از سلف خود تکفیر شوند. زیر تأثیر فشار رویکردهای تکفیری حتی گاه عالمان دین ناگزیر شدهاند به نوعی، از عوام و مردمان ناآگاه به مبانی دینی از سر تقیه و مدارا پیروی کنند.
پی آمد عملکردِ نامناسب پدیدهی تکفیر در تعامل با افکار و اندیشههای نو، امری شخصی و درد و رنجی موردی نیست. لازمه اسف انگیز دیگر آن، رکود و عدم پویایی دانشهای اسلامی است. وقتی بهای تولید اندیشه و نظریهی مغایر با دیدگاه رایج این اندازه گران باشد، شمار آنان که این رنج را به جان میخرند به شدت رو به کاستی مینهد. این زمینهای است که متقابلاً سبب رشد دیدگاههای عوامانه و تکفیری میشود؛ چه، افکار تکفیری در حال و هواهای عامیانه و نبود اندیشه ورزیهای عالمانه نضج میگیرند و بر جامعه سایه سیاه میگسترانند. داستان تقلید از تابعان و یا با خواص و در خلوت به گونه اى سخن گفتن و با عوام به گونه و شیوهای دیگر بخشی از درد و رنج عالمان و اندیشمندان مسلمان بوده است.
3. رهیافتهایی برای رویارویی با تکفیر
تا آن جا که به دغدغههای این مقاله باز میگردد نکاتی چند برای رویارویی با اندیشههای تکفیری پیشنهاد میشود:3-1. معنویت گرایی
مهم ترین جذابیت اسلام برای بشر از آغاز تاکنون، جنبههای معنوی و توحیدی آن بوده است. گرایش به اسلام در میان غیرمسلمانان در عصر ما نیز زیر تأثیر همین جاذبههاست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با تجربههای قدسی و معنوی خود، پنجره جدیدی را فراروی بشریت مادیت زده آن روز و امروز گشود و امکان پرواز آدمیان در آسمان معرفت الله را عملاً یادآور شد. جفاست که وجوه معنوی و باطنی دین را انکار و یا کم رنگ کنیم و در مقام تفسیر دین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به ظواهر و مراسمی چند فرو بکاهیم.توحید در خوانش اسلامی آن، نفی چندگانگی و تصویر زیبا و جذابِ هستی شناسی از نوع اسلامی آن است. این تصویر و ترسیم میتواند توجه و اعجاب بشریت تشنه معنویت را برانگیزد. دریغ و دارد که در زمانه ما زیر نام توحید، تصویری خشک، بدَوی و بی روح از اسلام ارائه میشود و شعار توحید به نماد مبارزه با تنوّعِ فهم آدمیان، نفی ارزش و اهمیت اولیای دین، ارجاع به عرف و عادت مردمان گذشته به نام سنت و هدم میراثهای فرهنگی و تاریخی بشر و نمادهای اسلامی تبدیل شده است. از کارکردهای بنیادین دین، پاسخ گویی به حسِّ معنویت طلبی آدمی است. مردم برای تجربههای و جودی و عرفانی به ره آوردهای ارجمند پیامبران به ویژه پیامبر اسلام نیازمندند. این جنبههای دین را باید شناخت و شناساند.
3-2. اخلاق گرایی
در رویارویی با اندیشههای تکفیری باید بر این حقیقت پای فشرد که گوهر دین، اخلاق و آراستگی به صفات اخلاقی و اتصال و ارتباط با ذات مقدس خداوند است. ظواهر تا آن جا که از این واقعیت معنوی نشان دارند و به سوی آن راهبری میکتتد ارج و منزلت دارند. ترسیم و تبیین شریعتی اخلاقی و معنویت گرا، ریشههای فکر تکفیری را میسوزاند. آن گونه که قرآن مجید به ما آموزش میدهد، وضع در همه ادیان ابراهیمی به همین منوال بوده است. خداوند متعال، موسى (علیه السلام) را فرمان میدهد تا با فرعون این طور سخن بگوید: «پس بگو: آیا تمایل داری كه پاک شوی و تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او حساب ببری». (22)می بینیم که دعوت به پاکی و آراستگی درونی، چه جایگاه والایی در این دعوت و فراخوان الهی دارد. برابر این آیات، نقطه عزیمت برای حرکت به سوی پروردگار هم تزکیه و پاکی درون است. این جنبه دین را که تا این اندازه یه وضوح بیان است نباید به حاشیه راند.
3-3. اعتدال در تبیین نقش عمل در ایمان
با همه اهمیت و ارجی که اسلام برای عمل خوب یا بد قائل است باید تظامی عقاید از کلامی را ترسیم و توسعه داد که دین را به ظاهرگرایی قرونکاهد. سپاس خدای را در مدرسه کلامی اهل بیت (علیهم السلام) با تفکیک دقیق ایمان، کفر و فسق این کار به خود ترسیم و تبیین شده است. (23)کلام شیعی با تعریف ایمان به تصدیق قلبی هـم از مبانی کلامی خارجی گری و هم از مبانی کلام اباحی گری فاصله گرفته است. عمل به خودی خود جز در فرضهای نادر، سبب خروج فرد از جرگه اسلام و مسلمانی نمیشود.باید صاحبان اندیشههای تکفیری را آگاه نمود که داوری درباره ایمان و کفرِ آدمیان، آن قدر که آنها میپندارند آسان نیست. این وادی پیچیده و خطرناک است. باید در مقام داوری به خطاهای معرفتی آدمیان که گاه مولود محیطها و فضاهای جبری است، توجه کرد. تقوا و دینداری ابتدایی هر مسلمانی علی القاعده باید سبب شود تا از ورود به این عرصه خطرناک استقبال نکند؛ چه رسد به این که بخواهد بی محابا و گستاخانه پای در این وادی نهد. چنین نیست که در آموزههای اسلامی تعریف دقیقی از کفر و ایمان و مرزبندی میان آنها صورت نگرفته باشد؛ اما این قضاوت سنگین که منشأ ترتّبِ احکام فراوانی است، به هر کسی واگذار نشده است؛ حتی شایستگان راستین نیز در راه با درنگ و احتیاط گام برمی دارند؛ به ویژه این که در این باره حکم عقلی بدیهی وجود ندارد. به گفته سید مرتضی: «عقل هیچ راهی برای درک این که فعل و رفتار سبب کفر میشود، ندارد؛ اما این مطلب را تنها از راه نقل و به طور توقیفی درک میکنیم». (24) فهم چارچوبها و معیارهای این امر خطیر از منابع نقلی، کارِ کارشناسیِ نظری و دشوار است.
به همین ترتیب، باطن گراییهای افراطی و رویکرد شریعت ستیزی میتواند به طور واکنشی دست مایهای برای شکل گیری رویکردها و جنبشهای تکفیری و ظاهرگرا باشد. جوامع اسلامی باید حرمت شریعت و مقررات و مسلّمات دینی را پاس بدارند تا زمینههای روانی و اجتماعی شکل گیری رویکردهای تکفیری تضعیف شود. ستیز با ظواهر دین، عطش پرداختن بی چون و چرا به آنها را دامن میزند و کسانی را وامی دارد تا همه دین را به ظواهر فرو بکاهند. رشد جنبشهای تکفیری در نظامهای سکولار و دین ستیز در برخی از کشورهای اسلامی در این باره درس آموز است. این نظامها یکی از سرچشمههای شکل گیری جنبشهای تکفیری بودهاند. (25)
3-4. تبیین ضابطه مندِ مدارای معرفتی و عملی
نبود عنصر مدارا در رویکردهای تکفیری از ویژگیهای برجسته آنهاست. این امر، خودِ آنان را هم پیوسته در معرض انشعاب و انشقاق قرار داده است. هم از این روی رویکرد تکفیری هرگز مدنی و تمدن ساز نبوده است. آنها پیوسته ایجاد شقاق و نفاق کرده و منشعب شدهاند. اباضیان یکی از نیاکان تکفیریان امروز، گاه به سبب اختلاف در یک فرعِ فقهیِ استنباطی که نص خاصی هم در آن مورد نیست، یکدیگر را تکفیر کردهاند. (26) حتی ممکن است کسی به دلیل این که به علت ناآگاهی به حکم یک مسئله شرعی در آن توقف کند و فتوا و نظر ندهد، تکفیر شود. (27) تکفیریها گاه چندان بر حقانیت خود پای فشردهاند که جز خود را کافر انگاشتهاند. (28) عبدالله بن یحیی از پیشوایان اباضی مذهب، پس از پیروزی در جنگ با عامل مروان بن محمد در صنعا خطبهای خواند و مردم را به دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا دعوت کرد و اظهار نمود که راهی به جز راه خدا و رسول او وجود ندارد؛ نیز اعلام کرد که: هر کسی زنا کند، سرقت کند، و خمر بنوشد کافر است و هر کسی در کافر بودن او شک کند، خود کافر است! (29)به همین ترتیب، جنبشهای تکفیری بر پایه تفسیرهای خاص و مبالغه آمیز از تولّى و تبرّی اغلب بر طبل دشمنی و ستیزه جویی کوبیدهاند. حتی اباضیانِ شعبهای از خوارج که خود را معتدلتراز خوارج میدانند، بر این اصل تأکید میکنند. (30) اعتقاد به لزوم دشمنی با دشمنان خداوند در جای خود از اصول قرآنی است، اما اگر با تفسیر معقول و مناسبی از مفهوم دشمنان خداوند همراه نباشد، ویران گر است. تکفیریها در این باره ید طولایی داشته و دارند. آنها در اسلام هیچ گاه تمدن ساز نبودهاند. صاحبان رویکرد تکفیری از خوارج و اباضیه گرفته تا خلف امروزین آنها آن قدر که کشتهاند و کشته شدهاند یا سر به کوهها و بیابانها نهادهاند و آواره زیستهاند؛ شهرها و دولتهای اسلامی بنا نکردهاند. آنان در دوستی کردن و ساختن و آباد کردن بسی ناتوان اما در دشمنی و تخریب و ویران سازی قوى عمل کردهاند. امیرالمؤمنین على (علیه السلام) پیش بینی نموده بود که بقایای خوارج دزرد و راهزن شوند. (31) ظاهراً این پیش بینی نه در خصوص آنها که درباره همه تندروان ستیزه جو و نابردبار است.
باری، توسعه مراتبی از مدارای معرفتی در جامعه اسلامی پادزهر بیماری تکفیر است. آیات متعددی از قرآن کریم، داورِ نهایی در اختلافات، به ویژه اختلافات عقیدتی را خداوند متعال معرفی میکند. (32) قرآن کریم با توجه به تعدد و تنوع شرایع و این که اراده خداوند بر این نبوده است که بشریت را یکدست و همسان قرار دهد، میفرماید: «این اختلاف و تنوع خود از اسباب آزمون شماست؛ بازگشت همه شما به سوی خداوند است و هم او شما را به حقیقت آنچه در آن اختلاف میکردید آگاه خواهد ساخت». (33) این رویکرد، به نوبه خود زمینه را فراهم میآورد : تا آدمیان خود را آن گونه که هستند نشان دهند و از دوگانگی ظاهر و باطن فاصله بگیرند.
به طور کلی این تعبیر که بازگشت همه آدمیان به سوی خداوند است و او درباره اختلافها داوری خواهد کرد در انبوهی از قرآن مجید ذکر شده است. (34) برخی از این آیات، صریحاً دربارهی نزاعهای عقیدتی و فکری میان یهود و نصاری است. (35) گویی مشیت الهی بر این است که این داوری تا روز قیامت به تأخیر بیفتد. (36) در بسیاری از آیات با این محتوا و مضمون تصریح شده است که: «اگر خداوند میخواست شما را امتی یگانه قرار میداد». (37) تعبیر قرآن مجید درباره داوری خداوند در بسیاری از موارد «حکم خداوند» است و در برخی دیگر «فصل میان مردم». (38) فصل به معنای داوری قطعی و بی چون و چراست. در برخی آیات نیز از داوری خداوند به «قضاوت» تعبیر شده است، مانند قضاوت الهی در میان بنی اسرائیل و اختلافات آنها. (39)
این آیات البته هرگز در مقام بیان این نیستند که حق و حقیقت و صدقی وجود ندارد و همگان درست میاندیشند یا درست رفتار میکنند؛ ما نیک میدانیم که در دستگاه معرفت شناختی هماهنگ با اسلام هم بر این که حقایقی در حوزه امور تکوینی و هستند و نیز قلمرو ارزشها و باید و نبایدها وجود دارند تأکید شده و هم بر اهمیت تلاش برای درک این حقایق، آن گونه که هستند. به ویژه بر توحید و شناختن و شناسانیدن آن بسیار تأکید شده است. این آیات، به ظاهر در بیان این نکته معرفت شناختیاند که همگان باید داور نهایی را خداوند بدانند و نیز الهام بخش این رهنمود کارساز است که هیچ کس نباید در مسند داوری نهایی میان بندگان خداوند بنشیند. این آیات هم چنین با بیان این نکته که مشیت پروردگار متعال بر تنوع عقیدتی و فکری ابنای بشر تعلق گرفته است، الهام بخش ایدهی مداراست. کسی که زیر تأثیر این آیات تربیت شود، به طور طبیعی از درجهای از مدارای معرفتی برخوردار خواهد تا دیگران را به آسانی از حلقه بندگی خداوند خارج نداند و در نتیجه از رویکرد تکفیری فاصله بگیرد.
حتی در حوزهی تعامل عملی و رفتاری نیز قرآن مجید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فرمان میدهد تا از مؤمنان بخواهد تا با کسانی که همچون آنان نمیاندیشند و به معاد و حساب و کتاب باور ندارند به دیده عفو و صفح و بخشش بنگرند و مراتبی از داوری در این باره را به روز جزا واگذارند. (40) قرآن مجید حتی از مؤمنان میخواهد تا به معبودهای دروغین مشرکان ناسزا نگویند (41) این گزارهها که نمونههای آن در قرآن مجید فراوان است حتی اگر به موارد جزئی ناظر باشند، اصل صحت این گونه تعامل را دست کم برای شرایط و اوضاع و احوال خاص اثبات میکنند؛ پس آنها را نمیتوان منسوخ و یا تاریخی دانست. آنها متضمن راهبردهای مهمی برای مؤمنان در حوزه تعاملات اجتماعی هستند.
در جانب مقابل، آن گونه که قرآن مجید گزارش میدهد، طرد و نفی و اخراج، منطق و منش مخالفان پیامبران الهی (علیه السلام) بوده است. آنان معمولاً مردمانی نابردبار بودهاند که پیامبران را از جمله به دلیل طرح عقاید و روشی و منشهای جدید، طرد میکردند.
به گزارش قرآن کریم یکی از گفتههای مخاطبان پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) با آنها این بود که ما شما را از سرزمین خود بیرون میکنیم؛ مگر این که به کیش و آیین ما در آیید. (43) قوم لوط، درصدد بودند تا این پیامبر بزرگ الهی و یارانش را صرفاً به دلیل مخالفت آنان با عادت زشتشان از دیارشان اخراج کنند. (44) سران و اشراف قوم شعیب، آن حضرت و مؤمنان همدل با وی را به اخراج از سرزمینشان تهدید میکردند؛ مگر این که آنان نیز کیش رایج مردم را قبول کنند. (45) از جمله عهد و پیمانهایی که خداوند از بنی اسرائیل گرفته بود این بود که برخی، بعضی دیگر را از شهر و دیارشان اخراج نکنند. (46) مشرکان قریش هم پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش را از شهر و زادگاهشان اخراج کردند. (46) قتل و اخراج مخالف از شهر و دیار، مکر و نقشه مشرکان درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. (47) قرآن کریم، مشرکان قریش را از آن روی سرزنش میکند که آنان از سر نابردباری عقیدتی و صرفاً به دلیل این که یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به وی ایمان آورده بودند، آنان را از شهر و دیارشان اخراج کردند. (48) قرآن مجید اخراج مردم مکه و مسجدالحرام از آن شهر و دیار را از جنگیدن در ماه حرام و مانع شدن در برابر راه خداوند و کفر به خداوند عظیمترو بزرگترمیشمارد. (49) بعدها منافقان مدینه نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش را به اخراج از مدینه تهدید میکردند. (50)
آیا این همه آیات قرآنی، صریحاً و یا ضمناً گویای آن نیست که منطق طرد و اخراج و عدم تحمل سلیقههای متعدد و تلاش برای یک دست کردن مردم و اخراج آنها از سرزمین شان در جریان دعواهای عقیدتی و فکری رویکردی غیرالهی است. تکفیریهای زمانه ما با وجود این همه آیات قرآن مجید، رفتار خود با ساکنان مناطق مختلف که با آنها همدلی و همراهی ندارند را چگونه توجیه میکنند؟ آیا مقصود قرآن مجید از نکوهش منطق طرد و اخراج در میان بنی اسرائیل تا واگویی تهدید به اخراج پیامبران الهی (علیه السلام) و اخراج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مکه صرفاً بازگویی وقایعی تاریخی است یا اشاره به رخدادهایی است که اکنون باید الهام بخش مدارا و بردباری در رفتارهای اجتماعی ما باشند؟
3-5. تبیین کاستیهای روش شناختی تکفیری
رویکردهای تکفیری با ساده سازیهایی چند، رهزن مسلمانانِ ساده دل میشوند؛ آنها برای فهم دین به طور کلی و از جمله فهم شریعت، روش شناسی ساده و بسیطی دارند. آنها با چنگ انداختن به حدیثی بی اعتبار، بنایی تا عرش بر میسازند؛ آنها با استناد به ظاهر بدوی، آیتی از گفتار خداوند متعالی که هرگز مراد حق تعالی نیست بنیادی عظیم پی ریزی میکنند و طرحی غلط در میاندازند. آنها منابع فهم دینی را به ظواهر متون دینی محدود میکنند؛ حال آن که به گفته علامه طباطبایی ظواهر دین» در کنار «حجت عقلی» و «درک معنوی» از راه اخلاص و بندگی، از دیگر راههای فهم دیناند. (51) آنها معمولاً برای فهم متون دینی، ایده بافت گرایی و تفسیر متن در سایه شواهد و قرائن محفوف به متن را به کار نمیبندند و متن را جدا از زمینه و شرایط صدور در فضایی انتزاعی و با رویکردی کاملاً ادبی و لفظی تفسیر و تعبیر میکنند؛ رویکردی که بسیار رهزن و گمراه کننده میتواند باشد.فراتر از اینها، تکفیریها با ادعای سادگی و عمومی بودن فهم دین، نقش کارشناسان و نخبگان علمی جهان اسلام و مراکز علمی را به هیچ میانگارند. نگارنده شخصاً با ایده انحصاری بودن فهم دین برای طبقه و صنفی خاص همدلی ندارد؛ قرآن مجید به گونهای بسیار تأکیدآمیز همگان را به تدبر و درنگ در خود فرا میخواند؛ (52) اما فهم دین همچون امری مقدس که وجوهی اجتماعی و پیچیده دارد را در صلاحیت همگان نمیتوان دانست. تلاش تکفیریان برای توسعه ایده نفی تخصص و کارشناسی در دین، اقدام فرصت طلبانهای است برای یافتن پایگاه اجتماعی در میان مؤمنان ساده دل؛ آنها میخواهند از تفسیر و فهم دین بازار مکارهای درست کنند که در آن هر کالایی را به آسانی و بی دردسر بفروشند.
3-6. پرهیز از گفتمان تکفیر در رویارویی با تکفیریان
سلاح تکفیر آن قدر مخرّب و ویران گر است که آن را علیه خود تکفیریها هم نباید به کار بست. هر گونه تکفیری ممکن است مایه گسترش نفاق و دورویی شود؛ حتی تکفیر تکفیریان. این سلاحِ زیان بار و ناکارآمد را باید کنار گذاشت و به بحث و گفت وگو برای دست یابی به درک واقعیات و حقایق به قدر میسور پرداخت؛ به ویژه درباره آنها که قربانی جهلاند و تمام مقصد ورود به این وادی پر مخاطره نیستند. کوتاهیها و کم کاریهای همه کسانی که معرفی درست و ژرف دین رحمت وظیفه آنهاست را نیز باید در نظر داشت.این البته به معنای نادیده گرفتن خطر تکفیر و برخورد منفعلانه با آن نیست. شکستن هیبت و همینه رویکرد تکفیری در دیروز و امروز، هزنیههایی داشته و دارد. بخشی از پرداخت این هزینه بر دوش عالمان دین و پاسداران سنگر عقیده است. مقابله با فضای ارعاب و ترسی که تکفیریان به تصنع ساختهاند و هر ایده و درک جدیدی- حتی عمیق و روشمند- را به انگ کفر و بدعت میآلایند، بخشی از همان رسالت الهی است که در راه ادای آن باید تنها از خدای حساب برد و از جز کسی از او حساب نبرد. (53) برخورد انفعالی با تکفیریان، ریشههای تفکر تکفیری را- خدای ناکرده- درگذر زمان در امت اسلامی نهادینه میکند.
نتیجه گیری
خطرات رویکردهای تکفیری به گسترش خسونتهای فیزیکی و تعرض آنان به جان، مال و نوامیس مردم بی گناه محدود نمیشود، بلکه در لایهها و سطوح گوناگون، جلوههای خاص خود را دارد. این رویکرد و نگاه از آغاز در اسلام وجود داشته است. حتی شاید میتوان گفت تکفیر به نوعی در هر جامعه دین داری وجود داشته و دارد. اندیشه تکفیری در دوران گذشته از وجه فکری و فرهنگی بیشتری برخوردار بود؛ برای نمونه خوارج و اباضیه به عنوان دو جریان فکری برخوردار از دست مایههای تکفیری، نظامی از تفکر کلامی- فقهی و اصولی داشتند؛ امروزه اما با سیاسی شدن جنبش تکفیی و حمایت قدرتها و کشورها از آنها به اقتضای مصالح سیاسی زودگذرشان، خطر این رویکرد بیشتر سیاسی و بسی خطرناکترشده است. اما دست مایههای فکری و فرهنگی هم چنان زمینه ساز اصلی شکل گیری و گسترش این پدیده است. ضمن این که تکفیریهای معاصر به لحاظ فکری و انتظام دستگاه فکری بسیار بی مایهتراز خلف خود هستند.رواج اندیشهی تکفیری مایهی فروکاسته شدن پروژهی دین به ظاهرگرایی است. شیوع رویکرد تکفیری با توجه به تأکید افراطی که بر عنصر عمل و ظاهر دارد، اسلام را به یک ایدئولوژی ظاهرگرا و تهی تنزل میدهد. رویکردهای تکفیری با نوعی تأکید کور و شکل گرایانه بر بازگشت به گذشته، باب نوآوری و فهم عصری از دین و معارف الهی را میبندند و جهان اسلام را بیش از پیش با بحران تولید اندیشه دینی عمیق و جذاب روبه رو میکنند. مهمتراز همه این که آنها وجوه معنوی و درون گرایانه دین را نفی و تضعیف میکنند و دین را به ابزاری برای ستیز و جنگ و یا در خوش بینانه ترین وضع، پرخاش گری اجتماعی تبدیل میکنند؛ ایدهای که مدنی و تمدن ساز نیست و برای مردم زمانهی ما هیچ گونه جذابیتی ندارد.
بخشی از رهیافتهای این نوشتار برای رویارویی فکری و فرهنگی با پدیدهی تکفیری عبارتند از:
تأکید بر معنویت و اخلاق گرایی به مثابهی جوهر و جان اسلام؛ دوری از ظاهرگرایی و پرهیز از تأکید افراطی بر نقش عنصر عمل در ایمان و اسلام، به رغم همهی اهمیتی که در دستگاه فکری اسلامی دارد؛ پرهیز از باطن گراییهای افراطی و شریعت ستیزی؛ تلاش برای تعمیم و توسعه دین شناسی ژرف و روش مند و وانمایی ضعفهای روش شناختی تکفیریان؛ و تلاش برای بسط روحیهی مدارای معرفت شناختی و مدارای عملی با کسانی که به گونهای دیگر میاندیشند و یا عمل میکنند.
منابع :
1. القرآن الكریم
2. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول: دارالحدیث، قم1419 ق،
3. بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، چاپ دوم: مکتبه آیت الله العظمی مرعشی، قم 1406 ق.
4. جلالی مقدم، مسعود، «اباضیه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ پنجم: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران 1383ش.
5. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، اسلامیه، تهران 1401 ق.
6. سیستانی، سیدعلی، الرافد فی علم الاصول، تقریر سید منیر القطیفی، مکتبة السیستانی، قم 1414ق.
7. شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق حامد حفنی داود، دار التربیه، بیروت 1385 ق.
8. طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، چاپ اول: بوستان کتاب، قم 1386 ق.
9. ___، المیزان فی تفسیرالقرآن، چاپ سوم: اسماعیلیان، قم 1393 ق.
10. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، چاپ دوم: دارالمعرفه، بیروت 1408 ق.
11. قرضاوی، یوسف، ظاهره الغلو فی التکفیر، چاپ دوم: مکتبة وهبة، قاهره 1411 ق.
12. محمد الفحام، ابراهیم، «التأصیل الفکری لجماعه التکفیر و الهجره»، مجله الامن العام، قاهره، رجب 1397، شماره 78.
13. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، صدرا، قم 1377ش.
14. موسوی بغدادی، علی بن الحسین (سید مرتضی)، الذخیره فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، چاپ سوم: مؤسسه النشر الاسلامی، قم 1421 ق.
15- موسوی، محمدرضی (سید رضی)، نهج البلاغه، تحقیق صبحی الصالح، چاپ اول: دارالاسوه، قم 1415 ق.
16.هادی، اصغر، «مکارم الاخلاق: پژوهش پیرامون روایت تتمیم مکارم اخلاق و روایات همانند»، نشریه اخلاق، پاییز و زمستان 1385، ش 5 و 6.
پینوشتها
1- پژوهش گر حوزوی و عضو هیئت علمی دانشکده حقوق- دانشگاه شهید بهشتی.
2- «... للیهود دینهم و للمسلمین دینهم.... و أن الیهود نفقتهم و علی المسلمین نفقتهم وأن بینهم النصر على حارب أهل هذه الصحیفه، و أن بیهم النصح و النصیحه والبر دون الاثم». (نک: علی احمدی میانجی مکاتیب الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج3، ص 6 به بعد).
3- برای ملاحظه توضیحاتی در این باره نک: همان، ص 11.
4- برای نمونه درباره گوشههایی از ریشههای تکفیر در مصر در قرن حاضر نک: یوسف قرضاوی، ظاهرة الغلو فی التکفیر.
5- نک: مسعود جلالی مقدم، «اباضیه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 319.
6- حرعاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص 327، باب 16 از ابواب مقدمات الحدود، حدیث2.
7- نک: همان، ج 11، باب4 از ابواب الأمر و النهی، ص 407، حدیث 1: «إن المعصیه إذا عمل بها العبد سرّا لم یضر إلا عاملها، فإذا عمل بها علانیه و لم یغّیر علیه أضرّت بالعامّه...».
8- بقره، آیه 129 و آل عمران، آیه 164.
9- سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر قرآن، ج 2، ص 235: «ولم یبلغ المسلمون إلی ما بلغوا من الانحطاط والسقوط إلا بالاقتصار على أجساد الأحكام والإعراض عن روحها و باطن أمرها».
10- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر قرآن، ج5، ص 501. برای آشنایی با برخی از منابع شیعی و سنی که این حدیث را نقل کردهاند نک: اصغرهادی، «مکارم الاخلاق (پژوهش پیرامون روایت تتمیم مکارم اخلاق و روایات همانند)»، مجلهی اخلاقی، پاییز و زمستان 1385، ش 5 و 6، ص 229-253.
11- نک: مسعود جلالی مقدم، همان، ج 2، ص 329. از صحت عملی که برای غیرخداوند انجام گرفته باشد میتوان سخن گفت، اما قبول چنین عملی دشوار است. این رویکرد اگر در راستای اهتمام به عمل و بی توجهی به انگیزههای آن باشد، قابل انتقاد است؛ البته از چشماندازی دیگر این بحث مطرح است که نقش ایمان در پذیرش عمل خیر چیست؟ برخی از نحلههای کلامی بر آنند که خداوند متعال به عمل ذاتاً خیر جدا از نیت فاعل آن پاداش، میدهد. برای ملاحظه بحثی در این باره نک: مرتضی مطهری، عدل الهی، مجموعه آثار، ج 1، ص 270.
12- نک: ابراهیم محمد الفحام، «التأصیل الفکری لجماعه انتکفیر والهجره»، مجله الا من العام، قاهره، رجب، شماره 78، ص9-17.
13- مسعود جلالی مقدم، همان، ج 2، ص320.
14- اعلام أن الایمان هو التصدیق بالقلب، ولا اعتبار بما یجری علی اللسان ممن کان عارفاً بالله تعالی، و بکل ما أوجب معرفته مقراً بذلک مصدقاً فهو مؤمن. سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص 536.
15- (یقولون بأفواههم مالیس فی قلوبهم...» (آل عمران، آیه 167).
16- مؤمن، آیات 84 و 85.
17- سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج17، ص357.
18- سید عبدالله شبر، تفسیر قرآن کریم تحقیق: حامد حفنی داود، ص 427.
19- قریش، آیات 3 و 4.
20- مسعود جلالی مقدم، همان، ج 2، ص319.
21- درجینی، طبقات المشایخ بالمغرب، به کوشش: ابراهیم طلایی. به نقل از مسعود، جلال مقدم، همان، ص 319.
22- نازعات، آیات 18-19.
23- نک: میثم بن علی بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینی، ص170.
24- سید مرتضی، همان، ص 534: «ولاسبیل من جهه العقل إلى العلم بکون الفعل كفراً و إنما نعلمه سمعا و توفیقاً».
25- برای نمونه نک: یوسف قرضاوی، همان، ص145.
26- مسعود جلالی مقدم، «اباضیه» دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 329.
27- همان.
28- همان، ص 309.
29- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج 23، تحقیق: علی سباعی، ص 226، به نقل از: مسعود جلالی مقدم، همان، ص 313. یادآور میشویم که شبیه به این تعبیرات گاه در روایات به ویژه در روایات مربوط به ولایت ائمه طاهرین (علیه السلام) هم یافت میشود. نخست باید به صحت صدور این دست روایات و این که آنها ساخته دست غالیان نیست، اطمینان پیدا کرد. آن گاه در مقام فهم این روایات باید به هوش بود که در بسیاری از این متون، مقصود از کافر، فرد خارج از جامعه اسلامی یسا کسی که به خروج او از اسلام حکم شده نیست. این تعبیرات در بسیاری موارد اصولاً از جنس خطابهای «قانونی» نیست تا واژگان به کار رفته در آنها به تشریع و قانون گذاری حمل شود. گاه آنها خطابهای «بیانی» هستند. (برای ملاحظه توضیحاتی درباه خطابهای بیانی نک: سید علی سیستانی، الرافد فی علم الاصول، تقریر: سید منیر قطیفی، ص70) میان این دو خطاب بسی تفاوت است: خطابهای بیانی برای بیان نکته خاصی هستند، مثلاً برای بیان اهمیت مسئلهای عملی یا اعتقادی گفته میشود که منکر آن کافر است. این بیان از نوع مبالغه مقبول و برای تفهیم اهمیت مطلب است. این خطابها را نباید با خطابهای قانونی یکسان انگاشت و به یک گونه تفسیر و تعبیر نمود. پس اگر گفته شود که زکات، چرک دستان مردم است. این بیان نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) از جنس خطاب قانونی نیست تا بدین لحاظ اثری قانونی بر آن مترتب شود: بلکه هدف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این گفته، ایجاد انزجار در قلوب بنیهاشم و بی رغبت کردن آنها به زکات و اموال عمومی بوده است. به همین ترتیب، اگر از ارتداد بسیاری از مردم پس از ارتحال رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنی به واقع گفته شده باشد هرگز به معنای آن نیست که مردم به لحاظ فقهی و ترتبِ آثار شرعی مرتد شده باشند؛ بلکه مقصود تنها تأکید بر اهمیت شأن ولایت است؛ به گونهای که با انکار ولایت، شخص روح اسلام را رها کرده است. در این گونه خطابها معمولاً تشبیه و تنظیر نهفتهای وجود دارد که چون بدان توجه نمیشود و کلام در حال و هوای خطاب قانونی تفسیر و تعبیر میشود، منشأ سوء برداشتهایی میشود. بدین لحاظ بازخوانی روایات کفر و ارتداد با این نگرش احتمالاً افقهای جدیدی را فرا روی ما میگشاید. نمونههای خطابهای بیانی در روایات کم نیست، مثلاً: «الولد و ماله لأبیه» یک خطاب بیانی و برای توضیح میزان احترام به پدر است؛ نه این که شرعاً و قانوناً فرزند و یا مال او مال پدر است.
30- نک: اسماعیل بن موسی جیطالی، قناظر الخیرات، ج 1، ص 254، ج 2، ص 337، به نقل از: مسعود جلالی مقدم، همان، ص326.
31- سید رضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی الصالح، ص 95، خطبه 60.
32- آل عمران، آیه 55.
33- مائده، آیه 48.
34- انعام، آیه 164 و حج، آیه 69.
35- بقره، آیه 113.
36- (وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِی بَینَهُمْ فِیمَا فِیهِ یخْتَلِفُونَ) یونس، آیه19.
37- (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً) نحل، آیه 93.
38. سجده، آیه 25.
39- جاثیه، آیه 17.
40- (قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یغْفِرُوا لِلَّذِینَ لَا یرْجُونَ أَیامَ اللَّهِ لِیجْزِی قَوْمًا بِمَا كَانُوا یكْسِبُونَ. مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیهَا ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ) (جاثیه، آیات 14-15).
41- انعام، آیه 108.
42- ابراهیم، آیه 13.
43- نمل، آیه 56؛ اعراف، آیه 82 و شورا، آیه167.
44- اعراف، آیه 88.
45- بقره، آیات 84، 85.
46- توبه، آیه 40 و ممتحنه، آیه 8.
47- انفال، آیه 30.
48- ممتحنه، آیه 1.
49- بقره، آیه 217.
50- منافقین، آیه 8.
51- سید حسین طباطبائی، شیعه در اسلام، فصل 72.
52- (أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا)، محمد، آیه 24.
53- (الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا). احزاب، آیه 39.
نجارزادگان، فتح الله؛ (1393)، کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، به کوشش: مهدی فرمانیان، قم: دارالاعلام لمدرسه اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}